Sunday, November 6, 2011

ن ه میام!

اون بیرون ، هوا تاریکه
این داخل ، اتاقم تاریکه
سوختن لامپا رو دوست دارم
جفتشونو سوزوندم
حتی غذا رو که یخ زده بود
و دل صبا رو که عروسیشه
مهم تر از همه ؛ کون تو رو!
همه رو سوزوندم!
سوزوندن ؛ معلوم ، نامعلوم داره
معلوممه که ، تاریکه اتاقم ؛ سک سی تره!
من ، شب دوستم!
من ، تاریک پسندم!
نه امروز ؛ نه هیچ روزی
روز من نیست!
شب من ؛ از یه جایی به بعد
معلومه ؛ که روز ه تو ه!
شب ، از پس من برمیاد
من از پس تاریکی!
من بر میام؟
من معلومه " ه " رو
جای کسره می نویسم!
چون برنمیام ؛ ازش!؟
دیگه برنمیام!
جایی نمونده این توو
که بریزم توو خودم
خود توودارم!
از یه جایی
از چشام بر نمیام
از دستام برنمیام
از دوربینم برنمیام
از وقتی ، وقتی نیست
از وقتی ؛ نیست!
برنمیام
من از خودم برنمیام!!!

- . . . ؟
- نه نمیام!
-       !؟
-چته؟
-چرا چمه؟
-از صورتت!
-یکی زمان رو نگهداشته ؛
شورتشو کشیده پایین مشغوله به شاشیدنش
-برنمیای؟
- ··· ··· ن ه میام!!؟

No comments:

Post a Comment